گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

چشم فروبسته اگر واکنی

در تو بود هر چه تمنا کنی

 عافیت از غیر نصیب تو نیست

غیر تو ای خسته, طبیب تو نیست

از تو بود راحت بیمار تو

نیست به غیر تو پرستار تو

چاره ی خود کن که حبیب خودی

چاره ی خود کن که طبیب خودی

غیر که غافل ز دل زار توست

بی خبر از مصلحت کار توست

رهی معیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۰ ، ۱۴:۱۴
مسافر

زندگی با همه ی وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست

اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست

زندگی جنبش و جاری شدن است

از تماشاگه اغاز حیاط

تا به جایی که خدا میخندد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۰ ، ۱۴:۰۸
مسافر

 نشستی پشت ماشین. تازه کاری. هنوز از گواهی نامه گرفتنت ۳ ماه هم نمیگذره. خیابون هایی که تا دیروز دیگران میرسوندنت و میبردن میاوردنت رو حالا خودت میری میای...بلد نیستی. اصلا نمیدونی کجا خلاف هست بری کجا خلاف نیست... تازه داری شهر رو یاد میگیری. تازه داری یاد میگیری. تو بد نیستی.. تو فقط تازه کاری و داری یاد میگیری. تو بد نیستی فقط بلد نیستی.

اصلا خیلی وقتها نمیدونی کجا خیابون بعدی شروع میشه کجا تموم میشه.

لمس روز سخت میتونه این باشه که تو ادم خط های بالا باشی

یه جایی که نباید دور میزدی و خلاف بود دور بزنی

نفر بغل دستی از هیچ تحقیر و توهینی فروگذار نکنه.

هر چی از دهنش در بیاد بهت بگه. 

به خاطر جایگاهی که داره نتونی هیچی بگی.

پر از خجالت بشی. سر اندر پات بشه پر از شرم. احساس کنی وای چقدر زشت. حجالت بکشی واقعا. 

برگردین خونه.

تو چشمات اشک حلقه بزنه و چشمات سرخ شه. 

اون بشینه به قران خوندن با قلم قرانی

تو بیای بلاگ کنی با چشمای اشکی.

 

#من فقط بلد نبودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۰ ، ۱۹:۳۱
مسافر