گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

۲۵ مطلب با موضوع «کوفتی نوشت» ثبت شده است

  • کلکسیون چیزهایی که توی این مدت بهم فشار اورده:

 

اقای هم ازمایشگاهی: من یه روز واسه این وقت گذاشتم تو چطور چند ماهه داری روی این کار میکنی؟

استاد: اینجا بهتون خوش گذشته ها....سریعتر به ریزالت برسید.

مادر خانواده : !@#$%^&*

خواهر خانواده : تا نگاه کنی ۳۰ رو رد کردی. لعنتی اینجا ایرانه. ۳۰ رو که رد میکنی اصلا رنج خاستگار عوض میشه. ۵ تا چیز باهم جور نمیشه. سن مامان و بابا هم داره میره بالا.

برادر خانواده: با رفتارش میفهمونه که : من دارم زندگی خودم رو میکنم. حالا دو سه ماه هم خبری از تو نداشتم نداشتم. در ضمن موندتون رفته بالا !!!

پدر خانواده: nothing

هم اتاقی جدید: من یه اراکی هستم که خرناس کشان در شب میخوابم. ممکن هست حتی بعدا برات سوپرایز های جالب تری هم داشته باشم. 

اقای کیس ازدواجی: من ۲۲ بهمن به خاطر امر ره‌ببب ر میرم در حد ۲-۳ دقیقه شعار میدم برمیگردم. راجع به توحید مطالعه دارم. یه ادم اهل قناعت هستم که جوری قناعت میکنم که، وقتی با تو هستم ،در یک جایی مثل بالکافه ،دمنوش سفارش میدم !!! و به زووووور یه فرنچ تست بیکن میگیرم واسه هر دومون. یه شاخه گل هم دستم نیست وقتی میام ببینمت. 

خانم هم ازامایشگاهی: سوال مضخرف میپرسه: میرسی اسفند دفاع کنی؟ 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۰۲ ، ۱۸:۲۲
مسافر

دیدن کسی که تو نیست،

حرف زدن با کسی که تو نیست،

نگاه کردن به کسی که تو نیست،

غذا خوردن با کسی که تو نیست،

خندیدن با کسی که تو نیست،

درد و دل با کسی که تو نیست،

پیام دادن

بیرون رفتن

انواع معاشرت

هر چه که هست 

با کسی که ،

تو نیست،

مرا قدری مچاله میکند. 

 

+قدر: خیلی زیاد

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۰۲ ، ۱۷:۲۶
مسافر

زندگی توی ایران طاقت فرسا شده. خیلی هم. میخوام فرار کنم. و بعد همین کارهایی که قرار هست اینور انجام بدم رو یه جای دیگه انجام بدم. دارم کد میزنم. کد پایان نامه ام. بعد باید پکیج نصب کنم. pip پکیجم رو نصب نمیکنه. چون vpn ندارم. میخوام vpn بگیرم. خود سایت خرید vpn، بدون vpn بالا نمیاد. اصلا من نه حساب دارم و نه بیت کوین. حالا دور و برم کسی رو دارم که پول بهش بدم و برام اکی کنه (گرچه همین مرحله‌ی گفتن به کسی هم کم داستان نداره). 

خلاصه کنم. تهوع اور هست شرایط. هر بار میام یه ذره امیدوار بشم به کار کردن توی ایران، به این نتیجه میرسم که نه. بهتر هست برم. و بعد اونجا کار کنم. و اونجا باشم. 

 

۲۶ تیر ۰۲ ، ۱۵:۴۵
مسافر