اخه این انصافانست؟
دیروز خواستگار اومده بود.
تمام مدتی که نشسته بودم جلوشون داشتم به ترتیبِ کارهایی که بعد از رفتنشون قرار هست انجام بدم فکر میکردم. اول رژ لبم رو پاک میکنم. دو تا کیوی میخورم. لباس هام رو بیرون میارم و میشینم دور دادههای پروژهام.
و همین طور هم شد.
به قول رادیوچهرازی : اخه این انصافانست؟
ادم باید وقتی براش خواستگار میاد قلبش تالاپ تولوپ بزنه... کلی استرس داشته باشه...دقیقهای هزاااار بار جلوی اینه خودشو چک کنه یه وقت کم و کسری نداشته باشه...
چرا ما مثل بقیه نیستیم؟ چرا وقتی خواستگار میاد دگرگون نمیشیم؟
چرا بعدش منتظر نیستیم؟ کشیک وانمیستیم ببینیم کی دوباره مادرخواهرش تماس حاصل میکنن؟
میدونی ...
اینا که خواستگاری نیست.
اینا یه مشت رفت و امد هست. اسمشو گذاشتن خاستگاری.
از خواستگارهایی که ادم قبلش اصلا نمیدونه دوماد کیه, وجدانا من را چه حاصل؟
اخه این انصافانست؟ که پاییز باشه...بعد تو دلت نذر کنی الهی اینا نَپَسَندن من پنج تومن میندازم امامزاده؟