گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

۲ مطلب در آبان ۱۴۰۲ ثبت شده است

دوستی که مهاجرت بدون خداحافظیش باعث شده بود این پست رو بنویسم، برگشته. حتی نمیدونم کِی برگشته. فقط یکی از بچه ها در گروهی که با باکس دبیرستان دور هم جمع هستیم، گفت که فلانی برگشته ایران. بچه ها دور هم جمع بشیم و بیاین نظر بدین. من؟ سکوت هستم. کس دیگه ای هم واکنش خاصی نشون نداد. انگاری اصلا واسه کسی مهم نیست که برگشته. برداشتم این بود. دوستی مراقبت میخواد. بی خبر بزاری بری، سه سال بگذره، توی این سه سال سه تا پیام هم بین تون رد و بدل نشده باشه، اینطوری میشه که برگشتی ولی کلا از بیخ کسی به کتفش نیست. چون همین ادم ها به کتف تو نبودن. 

+من، این دوست و یه دوست دیگه، یه اکیپ صمیمی سه نفره بودیم در دوران دبیرستان. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۲ ، ۱۱:۱۷
مسافر

فکر و احساس میکنم، احمقانه ترین کار ممکن بی گدار به آب زدن هست. 

مخصوصا وقتی که این آب، ازدواج و بچه دار شدن و مسائل این تیپی باشه. 

وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم تحت هیچ شرایطی دوست ندارم مادر بشم. ذوق بچه های این و اون رو دارما... ولی برام تهوع آور و منزجر کننده هست مادر شدن و بودن. 

 

+البته که دیدن زندگی اطرافیان و آشنایان، اصلا بی تاثیر نیست!

۰۷ آبان ۰۲ ، ۲۲:۱۲
مسافر