گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

چی بگه ادم به خودش؟

جمعه, ۱۱ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۲۸ ق.ظ

خیلی وقتها اینقدری که ما توی ذهنمون با یکی صمیمی هستیم اون با ما صمیمی نیست.

برای همین هست که مثلا وقتی عروسی میکنه و دعوت نمیشی وقتی مهاجرت میکنه و بعد از چند ماه میفهمی... هر چقدر هم که بخوای بیخیال و با فرهنگ نشون بدی... بازم نمیشه.

هی سعی میکنی توجیه کنی. هی برای خودت توجیه میکنی. چون انتظار نداشتی و دلت نمیخواد باور کنی. نه اینکه چیز مهمی باشه ها... واقعا هم نیست. 

ولی خوب یه غم خاصی توش هست. یه ناراحت شدن...

هی سوال میاد توی ذهنت...

هوس میکنی شمارش رو حذف کنی حتی. 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۱۱
مسافر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی