گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

من؟ 

من یک مسافرم.

در یک مسافر خانه زندگی میکنم.

جایی که خوردن گوشت به خواندن کتاب و هدیه دادن ترجیح داده میشود.(۲۵ خرداد ۱۴۰۱ اصلاح میکنم این رو . دیگه به راحتی نمیشه گوشت خورد! به راحتی هم نمیشه هدیه داد. الان ، تقریبا هر دوش رو نمیشه انجام داد به راحتی !)

جایی که بازار زیراب زنی داغ داغ است. 

جایی که دروغ میگویند. غلو میکنند. در دعوا نامرد هستن و چشم هایشان را بر روی تمام روزهای خوبی که بوده است میبندند.

گرچه سالهاست دیگر روزهای خوبی نیامده. 

در یک مسافر خانه زندگی میکنم.

صدای نماز خواندنشان بلند است اما زرنگی و غیبت را پیشه کرده اند.

در یک مسافرخانه زندگی میکنم جایی که تنها خوبی اش این است که غذای خوب و کافی برای خوردن هست. ابی برای نوشیدن و جایی برای آرمیدن. (این بند رو در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ اصلاح میکنم. دیگه به اندازه ی کافی ، به راحتی نمیشه خورد و نوشید و خوابید.)

هم صحبت؟ سالهاست که مسافرخانه هم‌صحبتی به خود ندیده. به دنبالش هستم من اما.

روزی از این مسافرخانه با همین چشم هایم فرار میکنم.

 

++بلاگر بودم و هستم.از سال ۹۳ تا الان.  قبل از اینجا, یه جای دیگه مینوشتم. 

اینجا رو زدم , که یهو خفه نشم. 

از نزدن حرفهایی که جز اینجا جاشون هیچ جای دیگه نیست!

+۲۵ خرداد ۱۴۰۱ هست. اومدم اصلاحیه بزنم واسه اینجا... هر چی خوندم دیدم نه. مثل اینکه اوضاع هنوز همون هست. فقط جامعه ای که توش هستم بزرگ تر شده. یه روزی خانواده و شهرم برام کوچیک بود. الان ....

رفتنی ها میرن. بدون اینکه حرف رفتن بزنن...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی