گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

یکی از آروزهای فعلیم (فانتزی فعلیم) این هست که وقتی شامم رو خوردم و روتین دهان و دندان و پوستم رو انجام دادم، وقتی ساعت داره کم کم ۲۲:۱۵ رو نشون میده، بزنم بیرون. شهر رو با ماشین خودم زیر پا بزارم. 

اون موقع، هر وقت که خسته شدم  برگردم خونه و بخوابم. 

 

+شاید خیلی چیز بدیهی به نظر برسه. برای خیلی ها ارزو نباشه. 

ولی خوب بنده الان نه ماشینش رو دارم و نه اینکه میتونم ۲۲:۱۵ بزنم بیرون. چون ۲۱:۳۰ اخرین تایم ورود به خوابگاه هست. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۱۹
مسافر

وقتی به خواهرزاده هام نگاه میکنم، و متوجه مسائل واقعی بچه داری میشم، بیشتر مطمئن میشم که من نمیخوام فرزندآوری رو در زندگی تجربه کنم! چون صرفا یک تجربه نیست. یک سبک زندگی است. تمام شدنی نیست! بعد از این اتفاق تو اصلا ادم سابق نیستی. 

+یکی مثل من تغییرات ناشی از فرزنداوری رو برنمیتابه. در نتیجه انتخاب کرده که مادر نباشه. چیزهای دیگری باشه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۱۵:۰۱
مسافر

برحذر باشیم از اینکه وقتی یه نفر داره یه خرج سنگین میکنه، توهم این رو داشته باشیم که wow این خیلی پول داره و توی همون برحه ازش بخوایم پول بگیریم. طرف خیلی راحت میگه نه. با این دلیل که، خیلی هزینه کردم و دستم تو خرج هست. نمیتونم الان پول بدم بهت !!!

+ممکنه طرف حتی مادر و یا برادرت باشه.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۴۳
مسافر