گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

آخرین مطالب

مهسا امینی

پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۱، ۰۸:۰۱ ب.ظ

ادامه ی پست قبل اصلا خوب نبود.

برگشتم خوابگاه و دیدم بچه ها توی محوطه دارن شعار میدن.

وقت ورود به محوطه هم، هیچ وقت کارت دانشجویی چک نمیکردن که اینبار کردن. 

بهشون join شدم. و اینقدر شعار دادیم که با گلو درد خوابیدم. 

با گلودرد و اضطراب و استرس.

مانتویی که تنم بود رو رسما نمیتونم دیگه توی این شهر بپوشم. 

دیشب وقتی میخواستم بخوابم، هیچ اثری از اون حسای خوبی که دیروز بعد از ظهر، نزدیکای غروب داشتم، نبود. پر بودم از ترس، دلهره و گیجی... 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۰۶/۳۱
مسافر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی