یکی از فانتزی هام اینه که وقتی میخوام برم دست شویی توی حیاط اون گنجشک هایی که توی مسیر هستن پرواز نکنن برن! یعنی نترسن از من! کلا دوست دارم تو جمع گنجشک ها باشم . منو قبول کنن :|
خوب فانتزیم ِ:|
چی کارم دارین :|
یکی از فانتزی هام اینه که وقتی میخوام برم دست شویی توی حیاط اون گنجشک هایی که توی مسیر هستن پرواز نکنن برن! یعنی نترسن از من! کلا دوست دارم تو جمع گنجشک ها باشم . منو قبول کنن :|
خوب فانتزیم ِ:|
چی کارم دارین :|
یکی از رویاهای این روزام اینه که وقتی خواستم ازدواج کنم مراسمی بگیرم که توی اون فقط دوست و رفیق و همکارام باشن. همکارها و دوستای من و همسرم.
نه اقوامی که تمام رابطمون خلاصه شده توی تبریک و تسلیت اونم مجازی. حضوریش هم که فقط همدیگه رو توی عروسی و مراسم ختم میبینیم.
یه عصر تا شب دعوتشون کنیم به عصرونه و شام و کلی خنده و خوش گذرونی.
پول چیزی که اینقدر ارزش و اهمیت داره این روزا و از پول مهم تر معرفت و زمان رو ادم باید خرج کسایی بکنه که به دردش میخورن.
نه یه مشت ادم که وقتی خواستی ازدواج کنی میخوان ته توی قضیه رو دربیارن که وای چطوری اشنا شدین. وای عروس کجایی هست داماد از کجا اومده و ....
شاید فکر کنین عدد ۱ رو میخوام برای غلو و بزرگنمایی به کار ببرم.
ولی باورکنید برای بزرگنمایی نیست.
۱ ساعت تمووووم به نماز خوندن مشغول بود. امار تعداد رکعتی رو هم که توی این تایم برای پدر و مادرش نماز میخونه داره. امروز عصری داشت میگفت(با یه حالت افتخار امیز): الان من برای پدر و مادرم ۳۰ رکعت نماز خوندم!
میدونین عیبش چی هست؟