گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

پنج تا سررسید پر از خاطره داشتم.

خاطره‌هایی که برخواسته از عقل 

منطق

عرفان

هورمون

و چند تا چیز خانه خراب کن دیگه بود.

همه رو به اتش کشیدم. 

چرا؟

اونها گنجینه‌های من بودن. 

اونها خصوصی ترین چیزهای من بودن. 

خاطراتی که عمدتا از مسائل درسی

بیرون رفتن

و همین زندگی روزمره ی عادی گفته بودم. 

نه خاطره ی عاشقانه‌ای در اونها بود. 

و نه جرم و جنایتی...

مجموعه‌ای از خاطرات خیلی خیلی روزانه و معمولی.

اما هر چه که بود خصوصی بود. 

احساس امنیت نمیکردم. 

فکر اینکه همین معمولی‌ها رو کسی بخونه مثل خوره روحم رو میخورد. 

تصمیم گرفتم نباشن. 

اتش زدم همگی رو .

توی یه اتش بزرگ.

حالا دیگه گنجینه ای نیست.

حالا دیگه فکر اینکه کسی معمولی های من رو بخونه و یا بعد از مرگم چه اتفاقی برای اینها بیفته مثل خوره روحم رو نمیخوره.

حالا میتونم با ارامش بیشتری بمیرم.

همین کار رو چند وقت پیش با دفتر محاسبه ی نفسم کردم. 

چند سالی از اتش زدن سررسید ها میگذره. 

هنوز پشیمون نشدم. 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۲۲
مسافر