گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

وقتی میخوای یه کاری رو شروع کنی، فراهم کردن امکانات فیزیکال و مادی قضیه یه بحثی هست، جنگیدن با مغز قدیمی، ترس ها، دیوارهای ذهنی و نشخوار های فکری اطرافیان هم یه ور دیگه. یعنی اینور دوم قضیه قشنگ به اندازه ی فشار مالی، به ادم فشار میاره. چقدر ادم باید سفت باشه. 

یعنی این روزهای زندگیم قشنگ جزء روزهای سخت حساب میشه. اینکه جون بکنی تمرکز و امیدت رو حفظ کنی وقتی بقیه دارن راجع به آینده ی تو نشخوار فکری میکنن!!! تازه باید یه جوری هم برخورد کنی که هم ناراحت نشن و دلخوری پیش نیاد (چون ادم های تکرار شونده ی زندگی ات هستن)، هم قانعشون کنی که نه بابا مساله ای نیست و اکی میشه و .... یعنی یه جوری باید مطمئنشون کنی و بچینی واسه شون، که خودت اینقدر به خودت مطمئن نیستی!!! چرا امن بودن بلد نیستیم ما ادم ها؟ چرا نمیفهمیم وقتی یه نفر درگیر یه فعالیت مهم هست نباید تمرکزش رو بگیریم؟ نباید دچار نشخوار فکری‌اش کنیم؟ چرا تیم نیستیم باهم؟ شاید هم اینطوری نگاه کردن به قضیه اشتباه هست. هر کسی خودش مسئول تمرکزش هست. خودمون باید از خودمون مراقبت کنیم. از تمرکزمون. از نور امیدمون. خودمون باید خودمون رو قبول داشته باشیم و به خودمون باور داشته باشیم. باور به خودمون رو توی ادم های اطراف جستجو نکنیم!

روزهای سختی هست. دوست دارم با لبخند بگذرونم ولی سخته. یعنی ماهی دیگه این روز کجام؟ چطوری ام؟ لبخندم؟ یا اشک؟ حس خوشبختی دارم یا بدبختی؟

۰۲ شهریور ۰۳ ، ۲۱:۴۴
مسافر