گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

بایگانی
آخرین مطالب

۲۱ مطلب با موضوع «لمس روزهای سخت» ثبت شده است

هر کاری که میخوام انجام بدم همراه با یه ترس هست. ۳-۴ روز اول اینطور نبودم. اما الان ترس دارم. تهران خلوت شده. یه جور بدی خلوت شده. خیابون ها تاریک هست و مغازه ها بسته. ترسناک شده برام. بعد از مرگ الهه و در واقع کشته شدنش، اوضاع رفت و امد اینقدر برام وحشت آلود شد که بخش زیادی از روحیه ی ماجراجویی‌ام رو انگاری از دست دادم. اون روحیه ی شجاع و مثبت نگر انگاری ترسید. کلاس دویدنم رو کنسل کردنم. الان حتی برای بیرون رفتن عادی اون قدرها راحت نیستم. صدای موشک و بمب هست که میاد. گاهی ممتد و گاهی با فاصله های زمانی زیاد. الان که دارم اینها رو مینویسم واقعا زیر بمبارون تهران هستم. شب هایی که توی پردیسان ساعت نه شب میدویدم انگاری داشتم اون زندگی که دوست دارم رو زندگی میکردم. الان؟ 

دارم زبان میخونم. لپ تاپم که روشن هست یهو به خودم میگم نکنه الان با همون حملات سایبریشون منفجر شه. نکنه فلان شه. حتی دو شب پیش لپ تاپ رو گذاشتم یه فاصله ی دور از خودم. جوری که اگر منفجر شد اسیب نبینم، از اونور اگر بر اثر بمب شیشه ها ریخت، خود لپ تاپ اسیب نبینه. اوضاعی دارم. 

روزهای جالب و خاصی هست. هر کسی تجربه ی زندگی در جنگ رو بدست نمیاره. متاسفانه یا خوشبختانه چون شرایط رفتن به شهرستان رو دارم، فردا غروب تهران رو ترک میکنم تا اطلاع ثانوی. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۴۲
مسافر

چقدر آدم های نابلد و ساده ترسناک هستن. 

حتی اگر خیلی مهربون و دلسوز و خیرخواه باشن. 

میدونی چرا؟

چون اغلب چیز بیشتری ندارن که بخوان ارائه بدن. نمیشه و نمیتونی اون ها رو مدیفای کنی. 

همینه دیگه. نه میتونی بحث کنی، نه میتونی بجنگی باهاشون... باید مثل یه ستون که جای نامناسبی از پذیرایی قرار گرفته، بپذیریش. نمیشه برش داشت. سقف روش سوار هست. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۴ ، ۲۱:۱۸
مسافر

داشتم به این فکر میکردم که نیام اینجا و غر نزنم. به فکر های توی سرم که نگاه کردم دیدم اینها بیشتر شبیه به واقعیت هستن، تا غر زدن! زندگی توی ایران هر روز سخت تر و سخت تر میشه. برای یه سرتیفیکت یهو ۳-۴ هفته درگیر هستی. این کاری هست که زیر ۱۰ ثانیه انجام میشه. یه کلیک. همین. پرداخت های انلاین هزار بار بهت گیر میدن. خود اکسل روی مک بهت گیر میده. میخوای پادکست گوش کنی باید بری نسخه ی پرمیومش رو بگیری. همون appهایی که قبلا اکی بودن دیگه الان نیستن. کست باکس دیروز به من گیر داده. حالم داره از خیلی چیزا بهم میخوره. همه چیز شده واسه نسخه ی پرمیموم ها. و نسخه های رایگان از یه جایی به بعد تو سه‌کنجی گیر میندازن ادم رو! پول چیزی رو هم داشته باشی، از چاله ی پول نداشتن، میفتی تو چاه سرچ کردن واسه اینکه اصل رو پیدا کنی. چون نسخه های تقلبی زیاد شدن. واسه یه کفش، واسه یه ضدآفتاب واسه خیلی چیزا میفتی به چه کنم، چه کنم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۰۳ ، ۰۸:۵۱
مسافر