گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

آخرین مطالب

من میترسم

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۱:۴۸ ق.ظ

من؟

وقتی اسم ازدواج میاد بیشتر از اینکه از خود ازدواج بترسم 

از خانوادم و خانوادش میترسم.

از چیزهایی که مربوط به من و اون نیست ولی نقش پررنگی توی رابطه ی من و اون بازی میکنن.

از بار روانی که قرار هست بهم تحمیل بشه میترسم.

میگن از هر چی بترسی سرت میاد!!!

از اینکه مجبور باشم و مجبور باشه و در واقع مجبور بشیم چیزهایی رو رعایت کنیم و cpu و ram برای چیزهایی بزاریم که دوست نداریم بزاریم و مجبورمون کردن میترسم. 

من میترسم.

از دخالت ها. 

از یکی از خواهرهام.

از محکوم شدنم. 

از فضولی کردن ها.

من حاضر جواب نیستم. استینی برای قایم کردن جواب های نداشته ام ندارم. 

این من وقتی روبه روی یه لشکر قرار بگیره فکر کنم حق داشته باشه بترسه.

خدایا مردی نصیب کن که مایه ی دلگرمی و ارامش باشه. هم درد من. 

به تو پناه میبرم چون هیچ اپشن دیگه ای نیست. به تو پناه میبرم که تنها و بالاترین و قوی ترین پناهی. از شر خودم از شر دوستان و از شر دشمنان.

تامااام.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۹/۰۲/۱۰
مسافر

نظرات  (۱)

اون قسمت که گفتید به تو پناه میبرم چون هیچ آپشن دیگه ای نیست

همون قسمت

قشنگ بود واقعا

پاسخ:
متشکرم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی