Agent بودنم آرزوست
توی سیستمهای عاملگرا (Agent Oriented) هر عامل (Agent) خودش به تنهایی و کاملا مستقل راجع به تمام مسائل مربوط به خودش تصمیم میگیره. راجع به مکان بودنش. اینکه روی کدوم یک از ماشین های موجود بره و مستقر بشه. اینکه چه نوع رفتاری داشته باشه. وقتی ماشینی که عامل روش هست خیلی شلوغ باشه عامل مکانش رو عوض میکنه. اینقدر این عامل ها جا به جا میشن که در نهایت یه سیستم پایدار حاصل بشه. اینطور هم نیست که بعد از یه مدت زمان خاص و یا بعد از یه تعداد مشخص جابه جایی سیستم عاملگرا به پایداری برسه.
گاهی فکر میکنم کاشکی ما ادم ها هم مثل همین عاملها بودیم.
کاشکی Agent بودیم. کاشکی احساس نداشتیم. که وقتی یه جابهجایی جواب نمیده و میفهمیم که باید جامون رو دوباره عوض کنیم غمزده نشیم. دل مُرده نشیم. افسردگی نگیریم.هی نگاه نکنیم که اینجایی که برای رسیدن بهش کلی زحمت کشیدیم کلی با خودمون کلنجار رفتیم حالا دیگه جواب نیمده و باید جابهجا شیم. فقط انالیز کنیم ببینیم بهترین ماشین بعدی که میشه روش مستقر شد کجاست... فقط هی اون کاری که باید انجام بدیم رو انجام بدیم. اینقدر انجام بدیم که به پایداری برسیم.
اگرم نرسیدیم دیگه بینش احساس شکست نکنیم. فقط هی جابهجا شیم. هی اون کاری که باید انجام بدیم انجام بدیم. بینش هیچی نباشه.... هیچی نباشه... نباشه...