لمس روزهای سخت(۴)
نشستی پشت ماشین. تازه کاری. هنوز از گواهی نامه گرفتنت ۳ ماه هم نمیگذره. خیابون هایی که تا دیروز دیگران میرسوندنت و میبردن میاوردنت رو حالا خودت میری میای...بلد نیستی. اصلا نمیدونی کجا خلاف هست بری کجا خلاف نیست... تازه داری شهر رو یاد میگیری. تازه داری یاد میگیری. تو بد نیستی.. تو فقط تازه کاری و داری یاد میگیری. تو بد نیستی فقط بلد نیستی.
اصلا خیلی وقتها نمیدونی کجا خیابون بعدی شروع میشه کجا تموم میشه.
لمس روز سخت میتونه این باشه که تو ادم خط های بالا باشی
یه جایی که نباید دور میزدی و خلاف بود دور بزنی
نفر بغل دستی از هیچ تحقیر و توهینی فروگذار نکنه.
هر چی از دهنش در بیاد بهت بگه.
به خاطر جایگاهی که داره نتونی هیچی بگی.
پر از خجالت بشی. سر اندر پات بشه پر از شرم. احساس کنی وای چقدر زشت. حجالت بکشی واقعا.
برگردین خونه.
تو چشمات اشک حلقه بزنه و چشمات سرخ شه.
اون بشینه به قران خوندن با قلم قرانی
تو بیای بلاگ کنی با چشمای اشکی.
#من فقط بلد نبودم.