مثلث برمودا
پنجشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۰۰ ب.ظ
هر از یه مدت ذهنم به طرز عجیبی درگیر رفتن میشه. درگیر رفتن از این مملکت.
خیلی چیزا برام کم رنگ شده. خیلی چیزها مفهومش رو از دست داده. خیلی چیزها برام مفهوم جدیدی پیدا کرده. بعضی چیزا که برام قبلا مهم نبود الان مهم شده. خستم. خسته از امیدواری به زندگی توی این مملکت. میترسم. از تشکیل زندگی و به دنیا اوردن یه بچه توی این مملکت میترسم. هر کی دور و برم سرش به تنش میارزید رفت. بهترین های دبیرستان. بهترین های دانشگاه. بهترین های.....همین طور برو جلو. چقدر خوش حالم به اون خاستگارم که به واسطه ی شغلش امکان خروج از ایران رو نداشت و برای خانواده اش هم محدودیت بود ،جواب منفی دادم. خدیا دمت گرم . دستم رو گرفتی.
۰۱/۰۳/۱۹