تجربه نوشت (۱۸)
دیروز یاد گرفتم ، به جای تمرکز کردن روی ادم ها، روی رابطه ام با اون ادم و سود و زیان خودم تمرکز کنم.
متوجه شدم که من نازک نارنجی هستم. وقتی یه چیزی از یک نفر میخوام و بار اول بهم نمیده ، از سمت کسی بی محلی میبینم یا کلا اشتیاقی در طرف برای ارتباط با خودم نمیبینم، از دست اون ادم ناراحت میشم و کلا پرونده ی ارتباط رو میگذارم کنار. و هیچ وقت برای برقراری ارتباط و خواستن دوباره ی اون چیزی که از طرف میخواستم تلاش نمیکنم. اسمش رو هم میزارم غرور! در صورتی که این توهم هست. این یه رفتار ناکارامد هست. این بلد نبودن هست. بلد نبودنِ تعامل و ارتباط سالم.
متوجه شدم که بهتر هست کمی خودخواه و به قولی پوست کلفت باشم.
روی چیزهایی که ادم ها برامون دارن باید تمرکز کرد.
چیزهایی که باهم رد و بدل میکنیم.
فکر ها ، احساسات و هیجان هایی که موجب میشه پیش خودم بگم اره این به من کم محلی کرد، این جواب منو نداده، این اصلا اگر من دو ماه هم بهش زنگ نزنم نمیگه مسافر مرده هست یا زنده، اشتباه و ناکارامد هستن برای زندگی در این دنیا!
+هیچ کس توی این جامعه و دنیا، نمیگه: " سلام . بیا. من میخوام باهات در ارتباط باشم و بهت کمک کنم ". هیچ کس!
+شاید این چیزا خیلی بدیهی باشه . ولی زندگی رو همین بدیهیات شکل میدن. این بدیهیات رو یکی توی ۶ سالگی بر اثر تربیت خانوادگی میفهمه. یکی ۱۶ سالگی. یکی ۲۷-۲۸ سالگی...همین طور شما برو بالا...