گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

آخرین مطالب

اگر چیزی ازم میخوای باید حتما خواهش کنی. حالا یا کلامی یا با بادی‌لنگویج. 

بهتر هست خواهش کردنت مقتدرانه توام با احترام باشه.

گفتن اینکه: زنگ بزن قرارت رو کنسل کن ... باید بمونی به من کمک کنی

نه فقط باعث نمیشه بمونم بهت کمک کنم. بلکه من رو از تو بیزار میکنه.

از نظر من, ادم های ضعیف توی رابطه هاشون به جای احترام ,از تن صدای کلفت و قلداری بازی دراوردن استفاده میکنن. حرف زور زدن مال ادمای ضعیف هست. 

تو رابطه با من لطف کن ضعیف نباش!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۷:۴۰
مسافر

تا ساعت سه اکی هست. درس میخونم و کارهام رو انجام میدم. همین که میشه نزدیک های چهار بنزینم تموم تموم شده. 

بعد از افطار هم که ادم به شکل عجیبی سنگین میشه... خوابت مییگیره اصلا. ساعت یهویی میشه ده و نیم .  خیلی به خودت فشار بیاری نمازت قضا نشه.... حالا چی کار کنیم ما؟ گیری کردیم به خدا.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۱۷
مسافر

وقتی درس رو از اول ترم جدی نگرفتی چون نمره اش قرار نیست توی معدلت حساب بشه و بخش به زور بهتون جبرانی داده...

وقتی استاد مربوطه نسبت به سطح بچه های کلاس توهم داره و سطح بالا درس میده و مثال های ابتکاری میزنه....

وقتی چهار روز دیگه میانترم هست و هیچ جزوه ای که نیست هیچ, کسی هم که نوشته حاضر به اشتراک گذاری نیست...

وقتی این استاد خیلی باحال , سرفصل ها رو بی نظم درس داده. حتی زیرفصل ها رو هم بی نظم درس داده و تو به سختی میتونی حتی بفهمی که این چه چیزهایی درس داده که بری بخونی...

میدونی همه ی اینها یعنی چی؟

یعنی هیجان... یعنی بی کَلِگی...

عین رانندگی کردن توی یه جاده ی مه الود. یه جاده ی باریک... که ۱۰ متر جلوترت رو نمیبینی...

یه طرفش دره‌ست.. طرف دیگه‌اش خطر ریزش کوه...

تازه خیلی هم بنزین نداری....(چون روزه ای)

همین قدر هیجان انگیر... همین قدر بی کله... همین قدر باحال...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۱:۳۶
مسافر