گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

۸ مطلب با موضوع «نامه هایی خاص برای یک مخاطب خاص» ثبت شده است

#نامه ای به امام عصر

 

سلام .

میخواستم ابتدای نامه بنویسم سلام اقای خوبی ها

ولی ترجیح دادم نامه ام بوی تقلید و بوی یکی بودن با بیقه ندهد.

عرض های زیادی هست.

مهم ترینش این هست که:

۱- دیگر ناامید شده ایم از تمام مکتب ها و حکومت ها … برگرد.

۲- تا بیشتر از این بازیچه ی دولت ها حکومت ها و حتی دل خودمان نشده ایم …. برگرد.

۳- وجودت دیگر یک “دوست داشتنی دست نیافتنی” نیست. شده است “نیاز حیاتی و ضروری” … برگرد.

۴- خسته ایم از این اختیار ها. ما را به جبر هم که شده سر به راه کن… برگرد.

۵- شده ایم نسلی که دیگر به همه چیز شک داریم. جلوی چشممان هواپیما را با موشک خودی زدند و هنوز که هنوز هست به شخصه نمیدانم مقصر کیست…. برگرد.

۶- خسته ایم از زندگی در گرگ و میش… برگرد.

۷- خسته ام از صبر…. برگرد.

۸- بیا و تکلیف را روشن کن. بیا دل ما را کن فیکون کن. بیا امر کن. بیا بگو تو امروز این کار را انجام بده فلانی ان کار را… برگرد.

۹- خسته ام از تمام فکر کردن ها. از تمام هدف ها و فلسفه بافی ها…. برگرد.

۱۰- چقدر در نماز های یومیه بگوییم الهی و ربی وستعملنی لما خلقتنی له. خدایا من را به ان کاری که من را به خاطرش افریدی مشغول کن…. برگرد.

۱۱- خسته ایم از بس هر کاری انجام دادیم شک کردیم که ایا مقصود این هست؟ نیست؟ … برگرد.

  ۱۲-خسته شده ام از تمام ندانستن ها. بلد نبودن ها. چرخیدن  ها حول یک نقطه ها … از تمام اعتماد ها برباد رفته. از تمام باورهای فروریخته…برگرد

 

ختم کلام:

من از دنیا از ادمها از خودم میترسم … و به تو نیازمندم و نمیدانم چه کنم که هم کاری کرده باشم و هم بازیچه ی دست تفکراتی که از عمد در این روزها به خوردمان میدهند نشده باشم….  شما اما عصر هستی… بیا و برگرد

نه برای دل ما و احساس ما. برای جهان. برای حکومت. برای جنگیدن با هرانچه جزء بدی ست برگرد. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۰۶:۵۶
مسافر

#نامه‌ای به دخترم

 

سلام نبات جانم. 

نبات؟ 

بله نبات .

امروز دلم خواست اسم تو نبات باشد. حداقل وقتی به دنیا امدی تا زمانی که فندوق و کوچولو هستی من و پدرت صدایت کنیم نبات.

نمیدانم به وجود امدنت و به دنیا امدنت چند سال دیگر اتفاق می افتد ولی دلم خواست امروز برای تویی که هنوز نیامده ای و اصلا وجود نداری نامه بنویسم.

عرض خاصی نیست.

فقط میخواستم به تو بگویم که من و پدرت وقتی تو را وارد زندگیمان میکنیم که به اندازه ی کافی شعور و درک داشته باشیم.

انقدر درک و شعور داشته باشیم که تو را از همان نوزادی به عنوان یک شخصیت مستقل به حساب بیاوریم.

اینقدر درک و شعور داشته باشیم که فکر نکنیم چون برای به وجود اوردنت یک اسپرم و یک تخمک صرف کرده ایم حالا تو نوکر و برده ی ما هستی و ما میتوانیم به تو امر کنیم و تو هم باید امر ما را در اسرع وقت به جا اوری. 

انقدر فهم و درک داریم که اگر میبینیم هوا سرد هست و یا گرم خودمان پنجره و در را باز و یا بسته میکنیم. 

به تو به چشم یک "فرمانبر سیار"  نگاه نمیکنیم. 

تو نبات زندگی ما هستی :)
عاشقت هستم.

امضاء  مادرت.

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۵۳
مسافر