گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

حتی در حد یه خداحافظی ...

پنجشنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

دوستی که مهاجرت بدون خداحافظیش باعث شده بود این پست رو بنویسم، برگشته. حتی نمیدونم کِی برگشته. فقط یکی از بچه ها در گروهی که با باکس دبیرستان دور هم جمع هستیم، گفت که فلانی برگشته ایران. بچه ها دور هم جمع بشیم و بیاین نظر بدین. من؟ سکوت هستم. کس دیگه ای هم واکنش خاصی نشون نداد. انگاری اصلا واسه کسی مهم نیست که برگشته. برداشتم این بود. دوستی مراقبت میخواد. بی خبر بزاری بری، سه سال بگذره، توی این سه سال سه تا پیام هم بین تون رد و بدل نشده باشه، اینطوری میشه که برگشتی ولی کلا از بیخ کسی به کتفش نیست. چون همین ادم ها به کتف تو نبودن. 

+من، این دوست و یه دوست دیگه، یه اکیپ صمیمی سه نفره بودیم در دوران دبیرستان. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۸/۲۵
مسافر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی