گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

آخرین مطالب

۱۹ مطلب با موضوع «لمس روزهای سخت» ثبت شده است

خوش حالم؟ نمیدانم. ناراحتم؟ نمیدانم. 

زندگی خیلی واقعی شده است.  ای کاش زندگی شبیه به بعضی از فیلم ها و کتاب ها بود. احساس مرغ مزه دار شده ای را دارم که یک طرف آن به حدی سرخ شده که سوخته است. رو به سیاهی و زغال شدن رفته است. اما طرف دیگر آن کاملا سفید و خام است.

گیج و خسته‌ام. از چه نمیدانم. خسته ام. از ادمیزاد بودن خسته ام. به پسرک هم کلاسی فکر میکنم. به علاقه ی زیادش برای حرف زدن و ملاقات با خودم. به اینکه او نباید پول و وقتش را هدر دهد و بهتر است عدم تمایلم را بداند. به پروژه ی per-c فکر میکنم. به اینکه اگر پروژه پیش رفته بود ایا باز هم حال و احوالم اینگونه بود یا نه. به اولین تجربه ی کاری ام که شنبه ی هفته ی قبل رقم خورد فکر میکنم. در تمام دو ساعتی که در ان شرکت بودم ایضا تمام ساعت های بعدش را که در خانه بودم، احساس بدبخت بودن و هیچی بودن کردم. مدیرعامل که مردی جوان با چهره‌ای شهرستانی‌ست، ظاهرا کاراموز گرفته‌ست که یکی باشد ایده هایش را پیگیری و پیاده سازی کند. از او بدم آمد و منزجر شدم.

به نزدیکانم فکر میکنم. به اینکه چقدر از آن ها دور شده ام . اگر چه مدت انها را نبینم واقعا دلتنگ‌شان خواهم شد؟ ۵ ماه؟ یک سال؟ دو سال؟ چه مدت؟ 

شب که میشود دلم میخواهد با ماشین کل شهر را زیر پا بگذارم. ولی من که ماشینی ندارم. 

به اسمم فکر میکنم. به مسافر. چقدر دلم هیچ چیز نمیخواهد. دلم گل ارکیده‌ی سفید میخواهد. چقدر ادم های دور و برم را دوست ندارم. دلم میخواهد دور باشم. دورتر. خیلی دورتر. 

دلم دنیا دنیا سکوت میخواهد.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۲۸
مسافر

کل تیر ماه به اضطراب و استرس بابت گرفتن خوابگاه و نمره ی درس جبرانی که دانشکده به تشخیص اساتید گروه، به اجبار به ورودی ما داد ،گذشت و میگذرد.  الان که دارم این نوشته ها را تایپ میکنم دیگر خبری از خوابگاه نیست. بعد از n روز اضطراب و بی خوابی و اشک و گریه و پاس کاری شدن بین مسئولین مربوطه، خوابگاه به من تعلق نگرفت و در خانه ی یکی از اقوام ساکن شدم. 

بعد از n روز در برزخ بودن بلاخره نمره ی این درس جبرانی امروز وارد میشود. اگر نمره ی ان در معدل حساب میشد، هیچ وقت برای ان جوری درس نمیخواندم که الان به داشتن نمره ی ۱۲ شک کنم. 

سوالات زیادی برایم به وجود می‌اید.

چرا بخش فکر میکند با دادن ۶ واحد جبرانی به دانشجوی ارشد، پایه های دانشجو برای کار کردن روی پایان نامه تقویت میشود؟ 

چطور میتوان پایه ای را که در ۴ سال باید شکل بگیرید، با دو درس جبرانی مضخرف که چیزی جز اتلاف وقت برای دانشجوی ارشد ندارد ، تقویت کرد؟ 

لابه لای اضطراب هایم برای محل اسکان، برای پروژه و نمره ی ان درس جبرانی، برای پروژه های درسی که با استاد راهنما دارم که یکی از ان پروژه ها خودش در حد یک پایان نامه است، سر و صدای بلند اعضای این خانه روحم را میخراشد و به کودک درونم احساس بدبختی میدهد. 

وقتی با آن همه حساسیتم روی خوراکی و نخوردن چیزهایی مثل نوشابه و چیبس، قبل از رفتن به لیزر، میروم و از سوپر مارکت روبه روی کلینیک لیزر، یک پفک چی‌توز موتوری میخرم و وقتی وارد مجموعه شدم جلوی خانم منشی مینشینم، پفک را باز میکنم و هر دانه ی ان را به طور کامل ته حلقم میگذارم و میبلعم ، این یعنی یک جای کار خراب است. باید حتما نگران خودم شوم.

بعد از کلی ترس و اضطراب که مبادا در حین اسنپ گرفتن تلفن همراهم که یکی از دارایی های با ارزش من است از من دزدیده شود ،بعد از چند بار وارد یک داروخانه شدن و بیرون امدن از ان،  از شدت ترس و دلهره، که مبادا این مردی که دارد به من نگاه میکند قصد کیف من را دارد بلاخره اسنپ خبر میدهد که یک راننده پیدا شده است.

به خانه میرسم.

دستان بغض گلوی لطیفم را جوری فشار میدهد که اسرائیل کودک فلسطینی را. 

بغضم میترکد. اشک ها ارام و بی صدا روی گونه هایم میلغزند.

 

+ غذایی که زن مهربان صاحب خانه به اتاقم می‌اورد، فردا صبح درست نخورده راهی سطل زباله شد!

+بشنوید.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۱ ، ۱۲:۰۳
مسافر

روزهای قبل از پریودی باید حداقل ۵ الی ۱۰ برابر تلاش کنی فقط و فقط برای اینکه خودت رو جمع کنی بتونی روتین هات رو انجام بدی. روتین ها میشن همین ارائه ها و هم ورک ها و کوییز های از قبل اعلام شده و یا ناگهانی... همین سوال پرسیدن اساتید و جواب دادن های تو... همین نشستن پای سرچ و سرچ و سرچ و سرچ و....

روز سخت میتونه اون روزی باشه که روزهای قبل از پریودی رو داری میگذرونی... پر از هجوم افکار منفی هستی... انواع افکار منفی... از شک کردن به توانایی ها و مهارت هات گرفته تا مقایسه کردن خودت با دیگران... دیگرانی که زندگیشون شباهتی به تو نداره... در حالی که این احساسات منفی رو داری باید همشون رو کنار بزنی .و بشینی پای درس. چرا؟ چون فردا ارائه داری. ماهی یه بار پریود هست. به خاطر هر پریودی اگر قرار باشه یه هفته از دست بره میدونی میشه چند تا همورک و کوییز و سوال جواب سر کلاسی و امتحان و ارائه ؟ میدونی اینا میشه چند نمره؟

خلاصه‌اش کنم... بلند شدم دست خودم رو گرفتم و نشوندم پای درس...

با یه ماگ بزرگ شیر کاپوچینو... که روش نوشته :

love you more , day by day

#خودمو دوست دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۰۰ ، ۰۰:۳۹
مسافر