بعد از اذان که افطار میکنیم ادم سنگین میشه.
به سختی باید همت کرد نماز رو خوند.
بعدش چطوری بشینم پای درس؟
بعد از اذان که افطار میکنیم ادم سنگین میشه.
به سختی باید همت کرد نماز رو خوند.
بعدش چطوری بشینم پای درس؟
روز هایی رو سپری میکنم که داشتن یه ادم همروحیه صرفا یه "دوست داشتنی ِدستنیافتنی" نیست
تبدیل شده به یه نیاز حیاتی و ضروری.
خدا خودش به خیر کنه.
یکی از فانتزی هام اینه که وقتی میخوام برم دست شویی توی حیاط اون گنجشک هایی که توی مسیر هستن پرواز نکنن برن! یعنی نترسن از من! کلا دوست دارم تو جمع گنجشک ها باشم . منو قبول کنن :|
خوب فانتزیم ِ:|
چی کارم دارین :|