گاه نوشته های یک مسافر

این جا, یک مسافر که دوست دارد موهایش را آبی کند و بلند بلند اواز بخواند مینویسد...نوشته هایی که برخواسته از عقل, منطق, هورمون, عرفان, احساس و چند چیز خانه خراب‌کُن دیگر است!!!

آخرین مطالب

۳۴ مطلب با موضوع «درس و مشق» ثبت شده است

قبلا اینجا بهتون گفته بودم که ارشد قبول شدم. دانشگاه مذکور نحوه ی ثبت نام و مدارک مورد نیاز(برای ثبت نام استعداد درخشان) رو هنوز روی سایتش اعلام نکرده. کارشناس مربوطه هم تلفنش رو جواب نمیده. دیگه اجبارا دیروز به تحصیلات تکمیلیشون ایمیل زدم و امیدوارم جوابم رو بده. که هنوز نداده. مساله اینجاست که ثبت نام ما با بچه هایی که از طریق کنکور ارشد میان هم زمان هست و نتیجه های نهایی اونها صد در صد تا هفته ی اینده میاد. و هفته ی اینده زمانی هست که تمام دانشگاه ها رو به خاطر کرونا تعطیل اعلام کردن و قاعدتا من نمیتونم برم و مدارک فارغ التحصیلی و فلان فرم و .... از دانشگاه کارشناسیم بگیرم. در نتیجه مدارک ارشد من ناقص میمونه. و نمیدونم در این شرایط چه بلایی سر ثبت نام من و شروع کلاس های من میاد. 

از یه طرف میگم خوب وقتی تا الان مدارک رو اعلام نکردن خوب بیخیال که نیستن لابد یه سری تمهیدات اندیشیدن دیگه!!!بعد میگم نه بابا... تو باید به فکر کار خودت باشی. به اون موقعی فکر کن که کسی تلفنت رو جواب نمیده و فقط یه لینک گذاشتن گفتن وارد این لینک شوید و ثبت نام کنید. 

بعضی اوقات شک میکنم که من یه ادم پیگیر و عاقل هستم و یا ادمی هستم که زیادی حرص میخوردم و عجله دارم!  از طرفی یکی دیگه از ترسهام هم درسهای ارشد هست. گاهی میترسم و احساسات منفی بهم هجوم میارن. که مبادا مهارت هام کافی نباشن...مبادا کم بیارم. با این مجازی شدن ادم به سال بالایی ها هم دسترسی نداره که بخواد ازشون کمکی بگیره. 

خلاصه این روزها رو در حالی سپری میکنم که اخر شب ها تمایل شدیدی به تایپ کردن٬ قهوه نوشیدن ٬ قدم زدن و پیاده روی های پاییزی دارم ولی به خاطر کرونا به حیاط خونه برای قدم زدن بسنده میکنم. قهوه نمیخورم چون اخر شب قطعا خواب رو که بدنم احتیاج داره از من میگیره.فقط یک تایپ کردن برام میمونه.

و البته اخر شب ها با این عذاب وجدان که چرا به برنامه هام نرسیدم سر به بالشت میزارم و کارهای فردا رو مرور میکنم. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۹ ، ۰۷:۵۹
مسافر

تمام شد. مراحل تسویه حساب و فارغ‌التحصیلی دیروز تمام شد و من فارغ‌التحصیل شدم. یک لیسانس به تعداد لیسانس‌های این مملکت اضاف شد. وقتی به دوران کارشناسی فکر میکنم مجموعه ای از فیلم های کوتاه ِپنج الی ده ثانیه‌ای از جلوی چشمانم عبور میکند. جنگیدن‌ها بر سر تاریخ میانترم و ارائه‌ها. پروژه‌هایی که بلد نبودم. پروژه‌هایی که بلد بودم. ارائه‌هایم که خون به دل بعضی ها میکرد. امارگرفتن از سال بالایی ها. فلان استاد چطور هست؟ دست به نمره‌اش چطور هست؟ حضور غیاب چطور؟ جزوه‌اش را میفرستی؟ دکتر فلانی بهتر نیست؟ پیگیری‌های اول ترم برای برداشتن دروس اختیاری و عمومی بیشتر. برای اینکه معدل کُل را تا اسمان هفتم هم که شده بالا بکشم. پیاده روی های خانه تا چهارراه پارکینگ. فیلم گرفتن ها و اهنگ و سخنرانی و کلمات زبان گوش کردن‌های توی سرویس دانشگاه. سلفی که غذایش را نهایتا سه بار خوردم. پیمودن هزار باره ی لاین اساتید. یک ساعت یک ساعت رفع اشکال کردن ها. معذب شدن‌ها. ازمایشگاه فیزیک دو و خندیدن های اهسته و یواشکی من و دوستم از فرط بلد نبودن و پرت بودن از ماجرا. شب پایانترم ازمایشگاه ریز پردازنده. احساس من بعد از میانترم ریاضی مهندسی. به قول یکی از بچه ها, حیف ان همه خواندن. عشق توام با خجالت و بلد نبودنم نسبت به استاد مدار منطقی و مدار الکتریکی و ریاضی مهندسی. لعنتی. هنوز هم توی ذهن من جذاب ,جدی, مَرد ... خلاصه کنم مطبوع و مطلوب است! ترم اخر و کرونا و مجازی شدن. توهین ها ,تحقیرها , تیکه‌ها و طعنه هایی  که از جانب هشت نُه نفر از دختر پسرهای ورودی شنیدم. چرا که سوالاتی که برای درس تجارت طرح کرده بودم از نظر انها سخت بود! ساعت‌ها پای لپ تاپ نشستن و داده جمع کردن و تحلیل اماری زدن برای پروژه ی پایانی که قرار شد مقاله بشود. مقاله‌ای که معلوم نیست کی چاپ شود. اسم من نفر چندم باشد. تمام شد. مراحل تسویه حساب و فارغ‌التحصیلی دیروز تمام شد و من فارغ‌التحصیل شدم. یک لیسانس به تعداد لیسانس‌های این مملکت اضاف شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۹ ، ۲۰:۱۶
مسافر

توی این پست گفته بودم وقتی نتیجه ها رو اعلام کردن میام و میگم بهتون که چی شد.

در کمال ناباوری قبول شدم. میدونستم مصاحبه رو گند زدم ولی هر روز سایت رو چک میکردم ببینم نتیجه ها رو اعلام کردن یا نه. 

ترم مهر که مجازی هست. ولی خوب بعدش امیدوارم مجازی نباشه. 

اینم از دست سرنوشت. یادم هست بعد از مصاحبه اصلا فکم افتاده بود. کفم بریده بود..

 من خودم رو برای چیزای دیگه اماده کرده بودم. اینا اصلا یه جوری دیگه سوال کردن. 

ولو شدم روی تختم. بلد نبودن هام تف شده بود توی صورتم...فقط خیره شده بودم به پرده های پنجره ی اتاقم. 

وقتی هم اسم ها رو اعلام کردن خرکیف نشدم. خوشحال نبودم. ولی اینکه پذیرفته شده بودم خوب بود. 

۷۰٪ میخواستم انصراف بدم. بهم گفتن با این شرایط مملکت که هر روز که از خواب بیدار میشن یه قانون جدید تصویب میکنن و فرایند فرسایشی پشت کنکور نشستن و الف بودن این دانشگاه و هیئت علمی های خفنش و کلی دلیل دیگه حماقت هست بخوای بمونی واسه سال دیگه.... 

دیگه رفتنی شدم. اینم از ادامه تحصیل ما.

میتونید ابراز خوش حالی و تبریک هاتون رو با لایک بهم نشون بدین :))

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۵۰
مسافر